جوانی شمع ره کردم!

ساخت وبلاگ
«مصیبتی به‌نام نوتیفیکیشن»؛ همه‌چیز در همین عبارت مستتر است. چیزی مدام صدایمان می‌زند. فرمان و هشدارمان می‌دهد. گویی تحت اوامر آن هستیم و با هر آوا یا لرزشی می‌رویم سراغش تا ببینیم چه پیغامی برایمان آورده؛ در بیشتر مواقع ملزمیم به پاسخگویی، به نگاه، به وقت گذاشتن. پیوسته در دسترس همگانیم. تمام آدم‌های آن بیرون اگر مسدود نشده باشند قادرند به خلوت و تنهایی ما راه یابند. همۀ خبرهای خوب و بد دنیا می‌توانند به دنیای شخصی ما سرازیر شوند، تهییج‌مان کنند، در ما خشم و تاثر و ناامیدی به وجود آورند. می‌توا جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

وقتی متوجه سادات‌بودنم شدم که چهار-پنج‌ساله بودم و پیرزن‌ها در تکیۀ روستای پدری تا چشم‌شان به من میفتاد، بوسه‌های سفت و آبدار به پیشانی‌ام می‌نشاندند و قربان‌صدقه‌ام می‌رفتند. بعد اشک توی چشم‌هاشان جمع می‌شد و با گوشۀ چادرشان آن را پس می‌زدند و آن‌وقت با مهربانی کم‌نظیری «سادات خانوم» صدایم می‌کردند و محبت بی‌حدشان، از آزار خیسی بوسه‌ها کم می‌کرد. بابا همیشه دستش خوب بود؛ هرسال یک اسکناس کم‌بها عیدی می‌داد، اما همان رقم کوچک، برکت شگفت‌انگیزی داشت. آن‌قدر که خیلی‌ها برای آن اسکناس‌های صد یا دویس جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

شش ماه از آمدن کرونا گذشته و شش ماه دیگر از عمر من. مثل خیلی‌ها در اکثر قریب به اتفاق مواقع در اضطراب بوده‌ام و زیستنم شکل دیگری به خود گرفته است. اغلب جز خانواده‌هامان، آن هم یک هفته تا ده روز یک‌بار، کسی را نمی بینیم و جایی نمی‌رویم. هیچکدام از دوستانم را ندیده‌ام. دلم برای سفر تنگ شده. برای صبحانۀ سه‌شنبه‌ها در کافه‌ای غرق در گفتگوهای دوستانه که دغدغه‌ام این بود کافه‌چی تخم‌مرغ کنار بشقاب را زود از تابه برندارد که زرده‌اش بمالد به سوسیس و بیکن و لوبیاهای کنارش و حالم را بد کند. دلتنگم برای دو جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

اولین وبلاگم را سال ۸۷ ساختم؛ در واپسین‌سال‌های دبیرستان. «سیاه مشق» ابتهاج را برداشتم و عبارتی از آن انتخاب کردم و گذاشتم اسم وبلاگم؛ بی‌اینکه بدانم معنایش چیست! و «شبگردِ مست» شد نخستین وبلاگی که ساختم؛ در آن شعرها و دل‌نوشته‌هایم را نشر می‌دادم. بعدها «طنین تنهایی» را ساختم که اسم آن را هم از هشت کتابِ سهراب پیدا کرده بودم. بعد از مدتی عنوانش را به «صفحه‌های صبح‌گاهی» تغییر دادم و یکی از خوانندگان وبلاگ که شاعر پیشکسوتی بود برای این عنوان سرود: «می‌دوم شب را پر از شوق رسیدن تا ببینم/ نام زیبا جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

صدای فرامرز اصلانی من را پر می‌دهد به سیزده-چهارده‌سالگی و روزهایی که اولین رمان‌های زرد یا عامه‌پسند زندگی‌ام را خواندم؛ کتاب‌های ممنوعی که مسئول کتابخانۀ فرهنگسرای اشراق به مادرم تذکر جدی داده بود که نباید بخوانمشان. من اما یکی دو سالی بود که دوست داشتم حتی یواشکی از هم‌کلاسی‌هایم قرض‌شان بگیرم و در دنیای تلخ و شیرین‌شان سیر کنم. اولین رمانی که به این سبک و سیاق خواندم «پنجره» نوشتۀ فهیمه رحیمی بود. اول راهنمایی‌ام تمام شده بود و مادرشوهر خواهرم آن را با رمان دیگری از همین نویسنده به نام «اتوب جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 70 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

دو سال و چندروز از زیباترین شب زندگی‌ام می‌گذرد. بزرگ‌تر و بالغ‌تر شده‌ام. جهان‌بینی‌ام تغییر کرده است. دربارۀ بسیاری از مسائل سعی می‌کنم با اشراف و برداشت عمیق‌تری اظهارنظر کنم، گاهی هم ممکن است از دستم در برود و ناپخته عمل کنم. درک متفاوتی از عشق، احترام، دوستی، خانواده، دارایی، دانش، اخلاق و زندگی پیدا کرده‌ام. مطمئنم که تمام این موارد ماحصل زندگی مشترک نبوده و نزدیک شدن به چهارمین دهۀ زندگی‌ام هم بر آن اثر گذاشته. اما در موارد بسیاری حس می‌کنم ازدواج روند تغییرم را تسریع کرده است. آن روز که جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

  شروع چالش از رادیوبلاگی‌ها... در روزگاری که اکثر قریب به اتفاق آدم‌ها از خبرهای تلخ و اتفاقات ناخوشایند لبریز هستند و فرصت شادی کردن و خندیدن خیلی کوتاه است، نوشتن از دل‌خوشی‌ها کار ساده‌ای نیست. انگار باید در هیاهوی دویدن‌ها، جایی پیدا کرد برای نشستن و تماشا. کاری که از هراس جا ماندن، معمولاً انجامش نمی‌دهیم. انگار قرار است در پایان این مسیر چه اتفاق متفاوتی بیفتد به‌جز تمام شدن! «مقصدی به نام خوشبختی وجود ندارد»؛ می‌بایست از مسیر لذت برد به جای عبور و دویدن بی‌وقفه. این مقدمه را گفتم برای نو جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

از رنج زندگی، به ادبیات پناه آورده‌ایم؛ به واژه‌های خیال‌انگیز و آهنگین، به آه، نگاه و نگاره. به عشق، به مهر، به دوست داشتن… همزمان با میلاد آخرین فرستادۀ خداوند، حضرت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، از خانۀ کوچکم رونمایی می‌کنم. جایی که بخشی از تلاش و محتواهایی که در طول سال‌ها تهیه و تولید کرده‌ام در آن گرد آمده‌اند. از دوست عزیزم، مریم مشایخی، که برای نمایش این تلاش، زحمت فراوان کشید تا شعرها، نوشته‌ها، پرونده‌ها و پادکست‌ها این‌گونه به بار بنشینند و در برگه‌های متعدد طراحی و اجرا شوند، جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

مادربزرگ آخر برج قوس به دنیا آمد و آخر برج قوس از دنیا رفت... . ما امروز مادربزرگ عزیزمان را از دست دادیم. یاد این یادداشت افتادم که ده سال پیش برایش نوشتم. حالا دیگر نه مادربزرگ مانده، نه حتی آن درخت انجیر... مثل درخت انجیر جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11

آمدم توی وبلاگم و دیدم یکی از همین روزها که همه گرم زندگی خودمانیم و آن‌قدر درگیر مسائل شخصی هستیم که وقتش را نداریم درگیر دیگران شویم، یک انسان ناکام یا یک حسود پلاستیکی یا یک دشمن یا شاید یک طفل نیازمند توجه، آمده و به تمام مطالب صفحۀ اصلی وبلاگ من امتیاز منفی داده. ناراحت شدم؟ هرگز! تنها دلم به حالش سوخت. حقیقت اینکه وبلاگ زبان‌بستۀ من از وقتی سایت شخصی‌ام را راه انداخته‌ام یک گوشه ساکت و صبور افتاده. راستش قبلاً در یک مطلب نوشته بودم که اگر مطلبی را خواندید و خوشتان نیامد و دلتان خواست دکمۀ جوانی شمع ره کردم!...ادامه مطلب
ما را در سایت جوانی شمع ره کردم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sarvesahi6 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت: 9:11